دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۱۲۲)
من هواخواهان یک ایده ئولوژی را دیدم که در خلوت بر باورهایی پای می فشردند که بدخواهان آن ایده ئولوژی در جلوت بر آن باورها تاکید می ورزیدند.
من در کشتزار حاکمیت هیچ ایده ئولوژی، گیاهی جز هرزه گیاهان تملق، تظاهر، چاپلوسي و رياكاري نديدم؛ زيرا بستر باور جز فلوب بارور نيست.
من اسحاق نیوتون را دیدم و از او پرسیدم: تو در اثبات جاذبه زمین آیا هیچ به دافعه درخت هم اندیشیده بودی؟
درخت دافــعه دارد که ســـیب می افتد
وگرنه هیچ سقوطی دلیل جاذبه نیست
من کبوتر صلح را دیدم که برای پاسداری از صلح سر بر سندان می سپرد تا تن به عدوان ندهد.
من شاهینی پرمهر را بر سینه سپهر دیدم که از بسیاری غیرت و غرور، تجاوز و تعدی هیچ پرنده ای را در قلمرو خود برنمی تافت و با همه همت بر نفی آن می شتافت.
ادامه دارد...
شفيعي مطهر
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.